رومینارومینا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

فرشته پاک من رومینا

برف بازی

پنج شنبه وقتی بابام از سر کار برگشت به من گفت میخوام ببرمت برف بازی و من خیلی خوشحال بودم چون من عاشق برف بازی هستم .جمعه صبح زود بیدار شدیم و لباسای اسکیمون رو پوشیدیم و رفتیم به سمت آبعلی . وای خدای من توی جاده روه ی کوهها پر از برف بود وقتی رسیدم خیلی خوشحال بودم .مامانم و بابام به خاطر من که نتونستم برم توی پیست اسکی از اسکی کردن منصرف شدن و رفتیم تیوپ سواری ولی من دوبار بیشتر نرفتم آخه راستش خیلی ترسیدم . ولی دیگه انقدر برف بازی کرد که واقعا خسته شده بودم .کاش هرچی زودتر توی تهرانم برف بباره  .      ...
6 دی 1393

شب یلدا آمده ننه سرما آمده

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود ننه سرما ، سوت و کور و بی صدا پشت ابرای سیاه روی بوم آسمون نشسته بود . ننه سرما چاقالو ، بدادای غرغرو  دُشَکِش ابر سیاه، لحافش ابر سفید ننه سرما نُه ماه از سال می خوابید وقتی که بیدار میشد  پا میشد تنهایی دست به کار می شد  ورد می خوند، جادو میکرد هاا میکرد ، هوو میکرد هاا میکرد ابر سیاه پیدا میشد هوو میکرد، باد می اومد، سرما می شد بشنوید از اون پایین توی کوه، روی زمین کلاغا غار میزدند- غار ، غار ، غار می زدند توی ده جار می زدند- جار ، جار ، جار می زدند   ننه سرما اومده- تیک و تیک و تیک سرده هوادرها رو محکم کنین، سرما نیاد تو خونه ه...
1 دی 1393
1